۱۳۹۰ خرداد ۱۹, پنجشنبه

باز هم خرداد شد، فریاد زن

روزگاری بود سبز و مهربان
شوقِ بیرون راندنِ این روبهان
هرجوانی همچونان شیرِ ژیان
پرچمِ سبزی بدوشِ خود نهاد
یادباد آن روزگاران،یاد باد

بی امان میرفت تا شب بشکند
واعظان کذبِ مذهب بشکند
با غریو و بانگِ یارَب بشکند
سرخوش از پیروزی و دل شادِ شاد
یادباد آن روزگاران،یاد باد

آمد از ره روزِ رایِ سرنوشت
هر کسی یک نو نهالِ سبز کِشت
در خیالش بود فردایی بهشت
ناگهان طوفان گرفت و سرخ باد
یادباد آن روزگاران،یاد باد
برگۀ آراءِ مردم دود شد
سبز حبسِ آتشِ نمرود شد
بُرد با آن شد که او مردود شد
همهمه در مردُمِ ایران فِتاد
یادباد آن روزگاران،یاد باد

داد زد ملّت که رایِ ما چه شد؟!
نمرۀِ ایثارو سعیِ ما چه شد؟!
بر تو از ما نفی و نهیِ ما چه شد؟!
گوئیا بودند کر از روزِ زاد
یادباد آن روزگاران،یاد باد

باز هم خرداد شد، فریاد زن
تیشه بر بنیادِ استبداد زن
آتشی بر خرمن جلّاد زن
تا وطن گردد رها زین جور و داد
یادباد آن روزگاران،یاد باد

شاعــــــــــــــــرِ آزادی
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر