۱۳۹۱ آبان ۶, شنبه

مردمان جالبی هستیم

مردمان جالبی هستیم 65000 شرکت تجاری دردبی داریم
سه میلیون ایرانی پناهنده درخارج ازایران.
در تهران از خواب بیدار می شویم. محل شرکت تجاری و مرکز خریدمان در دبی است؛
استعدادمان در تهران کشف و نبوغمان در اروپا شکوفا می شود.
برای تحصیل به فرانسه یا لندن می رویم، اماچون از کار در اروپا خوشمان نمی آید، در ایالات متحده آمریکا کار می کنیم، و هر وقت بیکار شدیم برای گرفتن حقوق بیکاری به اروپا می رویم؛
برنامه های تلویزیونی مان از لوس آنجلس پخش و در خرم آباد دریافت می شود. فیلم های مان را در بیابان های ایران می سازیم، اما در ونیزو پاریس و برلین آنها را نمایش می دهیم و از آنجا جایزه فیلمسازی می گیریم؛
در کلن طرفدار جمهوری و در تهران طرفدار سلطنت هستیم؛
مهم ترین مقالات سیاسی مان در اوین نوشته ،اما در پاریس خوانده می شود؛
از واشنگتن نامزد انتخابات می شویم، اما صلاحیتمان در تهران رد می شود، بنابراین در برلین انتخابات را تحریم می کنیم و در لندن تصمیم می گیریم رفراندوم برگزار کنیم؛
در هلند عضو پارلمان و در اسرائیل رئیس جمهور می شویم، در تهران با حکومت مخالفت می کنیم، در عراق با حکومت می جنگیم، اما در لبنان از حکومت دفاع می کنیم؛
در تهران کنسرت موسیقی راک برگزار می کنیم، اما در فرانکفورت کنسرت موسیقی سنتیمان با استقبال آلمانی ها روبرو می شود؛
در کانادا برنده مسابقه ملکه زیبایی می شویم، حقوق زنانمان در ايران نقض می شود، اما در سوئد از حقوق زنان دفاع می کنیم؛
ولیعهدمان در امریکاست، ملکه مان در یکی از شهرهای فرانسه زندگی می کند، رئیس جمهور سابقمان در پاریس زندگی می کند، رئیس قوه قضائیه مان متولد عراق است، در عوض نخست وزیر عراق سالها در ایران زندگی می کرد و رئیس جمهور اسرائیل متولد ایران است؛
در ایران زندگی می کنیم، در ترکیه تفریح می کنیم، در آمریکا پولدار می شویم و برای مرگ به ایران برمی گردیم.
زبانمان فارسی است اما پرازلغات عربی وانگلیسی وآلمانی وفرانسه
درمیهمانی هایمان باقالا پلو با ماهیچه سرومی شود وباآهنگ های غربی می رقصیم.
ازوضع کشورمان ناراضی هستیم اما معتقدیم که برای پول درآوردن هیچ کجا بهترازایران نیست.
وبهترین راه حل برای تغییروضع موجود را نشستن پشت کامپیوترواظهارنظردر فیس بوک وتوئیتروآزادگی می دانیم

۱۳۹۱ مهر ۲۳, یکشنبه

برای جلوگیری از فهمیدن، مردم رانکشید

اگر چه اساسا ارسال امواج مختل کننده ( جمر – Jammer ) بر روی امواج شبکه های تلویزیونی ماهواره ای برای جلوگیری از دسترسی مردم به اطلاعات و اخبار جهان کاری غیر اصولی و غیر انسانی و مغایر با آزادی است به دلیل اثرات سوء این امواج بر روی سلامت جسمی جامعه جرم و جنایت نیز میباشد . متاسفانه با وجود اینکه انتشار چنین امواجی در کشور مسجل و غیر قابل انکار میباشد و
برخی از مسئولین نیز نه تنها آن را تایید بلکه از آن دفاع نیز میکنند ، هیچ مقام مسئولی تا کنون در جهت مقابله با این عمل مجرمانه اقدامی نکرده و بعضا مشاهده میشود نظراتی غیر کارشناسی و غیر واقع نیز در جراید و مطبوعات و رسانه ها اعلام میگردد . مردم شهرهای مختلف بویژه تهران بزرگ با نزدیک به دوازده میلیون نفر جمعیت سالهاست در معرض چنین امواج خطرناکی قرار دارند و مردم بیگناه شامل کودکان ، زنان باردار و دیگر اقشار جامعه به تدریج و خیلی آرام و بی صدا قربانی میشوند .

امواج الکترو مغناطیس در طیف وسیع فرکانسی انتشار می یابند . این امواج به دو دسته یونیزه کننده ( Ionizing Radiations) و غیر یونیزه کننده ( Non-Ionizing) تقسیم بندی میشوند . امواج یونیزه کننده رادیویی که در فرکانس های بسیار بالا یعنی فراتر از گیگا هرتز انتشار می یابند مثل تشعشعات ایکس و گاما که بطور قطع میتوانند اتم ها و مولکول های بدن را از بافت و نسج بدن جدا کنند و فعل و انعالات شیمیایی داخل بدن را تغییر داده و باعث تخریب DNA گردند . به همین خاطر قرار گرفتن در معرض چنین تشعشعاتی بسیار خطر ناک است و در عکس برداری های
ام.آر.آی رعایت نکات پیشگیرانه بطور جدی صورت میگیرد .
 بدن انسان در شرایط طبیعی در معرض چنین تشعشعاتی هست البته با انرژی بسیار کم مانند نورهای ماوراء بنفش و یا مادون قرمز ، تشعشعات ناشی از مواد رادیو اکتیو ، گازهای رادیو اکتیو متصاعد شونده از کره زمین و نیز تشعشعات کیهانی . حتی باید توجه داشته باشیم اگر چه انرژی آنها کم است ولی حتی الامکان در معرض آنها قرار نگیریم .
بر اساس تعدادی از مراجع مخابراتی ، طیف فرکانسی پایین تر از حدود 0.5 مگاهرتز تا 300 گیگا هرتز شامل امواج رادیویی میشود که محدوده بالایی آن یعنی از 300 مگاهرتز تا 300 گیگا هرتز را امواج مایکرو ویو میگویند . امواج مایکروویو همان امواجی هستند که در ارسال سیگنال های مخابراتی از قبیل سیگال های مخابراتی شبکه های تلفن موبایل ، رادیو و تلویزیون و ماهواره های تلویزیونی بکار میروند . این امواج اگرچه دارای تاثیراتی به شدت امواج یونیزه کننده نیستند ولی میتوانند بسته به فرکانسی که در آن متشر میشوند در بدن انسان نفوذ کرده و حرارت ایجاد کنند . از کاربردهای این امواج میتوان در اجاق های مایکروویو نام برد که معمولا در فرکانس حدود 2.5 تا 3 گیگاهرتز کار میکنند و میتوانند در عمق مواد نفوذ کرده و آنها را گرم کنند . مایعات زودتر تحت تاثیر قرار میگیرند برای همین است که وقتی ظرف غذا را داخل مایکروفر قرار میدهیم مایع داخل غذا زودتر داغ میشود . بخش هایی از بدن انسان که از مایعات بیشتر ( آب و یا خون ) تشکیل شده اند در معرض خطر بیشتری هستند مثل مغز و قلب و به دلیل تاثیر حرارتی عدسی چشم بسیار تاثیر پذیر است و آزمایشات مختلف نشان داده که چنین امواجی میتواند باعث آب مروارید شوند .
در تمام دنیا بخاطر این تاثیرات مخرب استانداردهایی رعایت میشود تا جامعه انسانی صدمه نبیند . دستورالعمل های بسیار دقیقی وجود دارد تا با رعایت آنها به کسی صدمه نرسد . ارتفاع آنتن های سلول های شبکه های موبایل ، توان فرستنده ها و الگو ی انتشار آنتنها بگونه ای طراحی میشوند که حد اقل تاثیر را بر روی مردم داشته باشند .
اما نکته بسیار مهم این است که برای ارسال امواج مختل کننده بنا بر ضرورت کار هیچکدام از آن استانداردها رعایت نمیشود بلکه تمام سعی بر این است با حد اکثر توان ممکن و با پوشش کامل خانه های مردم مورد هجوم قرار گیرند . در این میان ساکنان منازلی که نزدیک منابع تشعشع هستند بیشتر در معرض خطرند . مسئولین به دفعات اعلام کرده اند امواج مایکروویو برای سلامت انسان خطر ندارند و سعی میکنند واقعیت را مخفی کنند.بی خطر بودن آنها حتی در شرایطی که رعایت همه اصول ایمنی و استانداردهای لازم صورت بگیرد هنوز موضوع بحث و مجادله مراکز علمی است و طی سالهای اخیر در برخی کشورها مراکز مخابراتی را مجاب کرده اند تا محدودیت های بیشتری قائل شوند و در مورد سلامت مردم با شک و تردید عمل نکنند . بنابر این میتوان به این نتیجه رسید احتمال مضر بودن و مخرب بودن امواج منتشر شونده از مختل کننده های مخابراتی که هیچ استاندارد ایمنی را رعایت نمیکنند بسیار بالاست و با چنین احتمالی چگونه میتوان سلامت یک جامعه را ندیده گرفت .
در آخر متذکر میشوم که مختل کننده های مخابراتی ( Jammers ) با توان بالا تنها برای میادین جنگی و مقابله با دشمن کاربرد دارند نه برای جلوگیری از فهمیدن مردم مگر اینکه مردم را دشمن بدانیم و جامعه را میدان نبرد .

از فیسبوک مهندس زمان

۱۳۹۱ مهر ۲۰, پنجشنبه

روز حافظ گرامی باد

«حافظ رند است!» این یکی از مشهورترین جملاتی است که درباره حافظ نقل می­کنند. رندی حافظ از آن روست که زیرکانه اوضاع و احوال روزگار و کسانی را که مسبب نابسامانی‌ها بودند، نقد می‌کرد؛ بی آن­که مستقیماً نامی از کسی ببرد و به قول معروف دُم لای تله دهد.
حافظ، گویا درباره زندگی­نامه خود نیز رندانه عمل کرده؛ زیرا هیچ ردپا و نشانی از چگونگی زندگی خود برجای نگذاشته است.
اطلاعاتی را که ما امروز از حافظ در اختیار داریم، مرهون دوست، هم­درس و هم­دوره او به نام محمد گُلندام هستیم. او نخستین کسی است که اشعار حافظ را جمع­آوری کرد و مقدمه­ای بر آن نوشت.
بنابر نوشته‌های گلندام، حافظ در حدود سال 727 هجری در شیراز به دنیا آمد و پس از دو برادر، کوچکترین فرزند خانواده‌اش به شمار می‌آمد که او را محمد نامیدند. در خردسالیِ محمد، پدر خانواده از دنیا رفت و دو برادر بزرگتر به شهرهای دیگر عزیمت کردند.
بدین ترتیب حافظ و مادرش در شیراز ماندند که شرایط مطلوبی از نظر مالی نداشتند و حافظ مجبور شد در نانوایی محله به کار خمیرگیری مشغول شود تا آن که عشق به تحصیل کمالات او را به مکتب­خانه کشانید و مدتی در کنار کار و معیشت، به تحصیل هم مشغول شد.
حافظ در دوران امارت شاه شیخ ابواسحاق که آخرین فرمانروای خاندان اینجو بود و در اواخر دوره ایلخانان بر فارس و اصفهان حکومت می‌کرد، به دربار راه پیدا کرد و احتمالاً شغل دیوانی داشت.
بنابر آنچه که از ظواهر پیداست، حافظ صوفی خانقاه نشین نبود و با آن که مشرب عرفان داشت در حقیقت از زمره علمای عصر و مخصوصاً در شمار علمای علوم شرعی بود اما از علم خود برای تشکیل مجلس درس استفاده نمی‌کرد و از همان وظیفه دیوانی روزگار می‌گذراند.
حافظ در دوره‌ای زندگی می‌کرد که مدت زمان اندکی از حمله و تاراج مغولان به ایران می‌گذشت. به گقته پژوهشگر معاصر، ذبیح الله صفا، تأثیر آن بلای ناگهانی و قهر بی‌امان آسمانی نه تنها در آن دوره مهم و قابل توجه بود، بلکه هنوز هم، بی تردید و بی‌هیچگونه مبالغه و اغراق، از میان نرفته و لوث آن حادثه ننگین هنوز از دامن ملت ایران شسته نشده‌است.
این اتفاقات که از قتل و غارت بی‌امان آغاز شده و به فقر و تباهی و فساد بی‌کران خاتمه یافته بود، طبعاً بر همه آحاد مردم  و کیفیت زندگی و اندیشه و رفتار آنان اثر داشته است.
در این میان گروهی که عوام الناس بودند علل و نتایج این اوضاع را درک نمی‌کردند. گروه دیگر که از رجال شرع و سیاست بودند برای مقام­ها و موقعیت­های دنیوی، خود را با طبقات فاسد حاکمه یا اجتماع همرنگ می‌کردند و همان زاهدان مزور و ریاکاری می‌شدند که انتقاد از این گروه‌ها بارها و بارها در اشعار حافظ دیده شده است. تعداد بسیاری از افراد جامعه نیز از سرخورگی و واماندگی خود چاره را در صوفی گری و کنج عزلت گزیدن یافته بودند.
رواج خرافات و بی مسئولیتی، دل‌سپاری به قضا و قدر و گسترش روحیه تسلیم و بی‌توجهی به دنیا، تا حد زیادی از پیامدهای حمله مغول بود که به فساد در زمینه‌های فکری و فرهنگی محدود نماند بلکه در قلمرو ادبیات و هنر هم روز به روز سستی و بی ضابطگی آشکارتر می‌شد.
یکی دیگر از رخدادهای قابل توجه در عصر حافظ این بود که به دلیل بی‌عقیدگی برخی از ایلخانان و بی‌تعصبی بعضی دیگر، گروه‌های گوناگون مذهبی توانستند اعتقادات خود را آزادانه آشکار کنند؛ بنابراین در این ایام نه تنها مذاهب و فرقه‌های مختلف اسلامی تبلیغ و ترویج می‌شد بلکه پیروان ادیان دیگر و از آن جمله زرتشتیان و مسیحیان هم آشکارا کیش و آیین خود را تبلیغ می‌کردند و اشاره به جنگ 72 ملت در شعر حافظ ناشی از همین تعدد مذاهب است.
اصطلاحات بسیاری از این مذاهب در شعر حافظ دیده می شود:
«زلف دلدار چو زنار همى فرماید    برو اى شیخ که شد بر تن ما خرقه حرام»
در چنین شرایطی یکی از شاخصه‌های ادبی، ایجاد زبان طنز به منظور انتقاد اجتماعی است که در این دوره در شعر کسانی چون عبید زاکانی، به گونه‌ای بی‌پرده و در اشعار حافظ، به شیوه‌ای ظریف و رندانه به چشم می‌خورد.
زبان شعر این دوره جز در سروده‌های برخی از شاعران مانند خواجوی کرمانی، رو به سقوط و تباهی گذاشت. این تباهی و کم مایگی هم در لفظ پیدا بود و هم در ساخت و بافت کلام.
گسترش و عمومیت یافتن شعر و ادب در کوچه و بازار و در میان افراد نافرهیخته، به این ناپختگی دامن می‌زد و زمینه را بیش از پیش برای تغییری اساسی در سبک و شیوه شاعری آماده می‌کرد.
اگر حافظ به عنوان ستون اصلی شعر و شاعری این عصر، یک ­تنه به نجات زبان و فرهنگ ایران بر نمی‌خاست، برای شعر و زبان فارسی سرنوشتی به مراتب بدتر از این انتظار می‌رفت.
شعر حافظ آیینه‌ای است از شرایط زمانه او که این شرایط را با به کارگیری توانایی‌های خود به شکلی هنرمندانه و قابل تأمل تصویر می‌کند. به عنوان مثال وقتی می‌گوید:
«راستی خاتم فیروزۀ بواسحاقی       خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود»
صراحتاً به دوره‌ای اشاره می‌کند که ابواسحاق اینجو در فارس حکمفرمایی می‌کرد و در این زمان شیراز پناهگاه امنی برای شعرا و اهل علم بود و ابواسحاق با آنان به احترام و نیکویی رفتار می‌کرد.
در عوض وقتی با دلگیری و اندوه می سراید:
 «محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد       قصه ماست که بر هر سر بازار بماند»
نسبت به ریاکاری و عوام فریبی رایج در آن دوره اشاره می کند و به اعتقاد بسیاری از حافظ شناسان او در این بیت با لحنی نیشدار و گزنده تلویحاً خطاب به امیر مبارزالدین که بسیار متعصب و سخت­گیر بود، او را با کنایه و تمسخر محتسب خوانده است.
حافظ از همه علوم قرآنی، از قرائت و تفسیر گرفته تا کلام و فلسفه و عرفان، بهره داشت. حتی بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که او شگرد شاعری و سبک ویژه بیان خود را از قرآن کریم آموخته بود و در آگاهی از زیر و بم الفاظ و معانی و مفاهیم از آن الهام می گرفت.
پس جای تعجب نیست اگر امروز می بینیم که در خانه هر ایرانی مسلمان در کنار قرآن، دیوان حافظی هم وجود دارد و اگر همچنان که با قرآن استخاره می کنند از دیوان حافظ هم فال می گیرند.
مهم­ترین دلیلی که ایرانیان میان این همه شاعر و عارف، دیوان حافظ را برای تفأل برگزیده اند همین ارتباط او با قرآن است که به اعتقاد خیلی ها او به سبب قرآنی که در سینه داشت بسیاری از اسرار الهی را می دانسته و می داند و به همین علت به او لقب «لسان الغیب» را دادند. البته حافظ خودش چنین ادعایی نداشت و در جایی نیز گفته:
«ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان         کدام محرم دل ره در این حرم دارد»
بنابر نوشته ادوارد براون در کتاب مشهورش "تاریخ ادبی ایران" فال حافظ نخستین بار ساعاتی پس از فوت خود او (که احتمالاً در سال 792ه.ق. اتفاق افتاده) گرفته شد.
زیرا عده ای از مخالفانش که او را تکفیر می کردند، اجازه نمی دادند پیکر حافظ در گورستان مصلای شیراز دفن شود، بحث میان آنان و طرفداران حافظ بالا گرفت و تصمیم بر این شد که تفألی از میان غزل های خودش که در آن زمان هنوز تدوین نشده بود، بزنند.
غزلی که از قرعه بیرون آمد، باعث شگفتی همگان شد و او را لایق داشتن لقب لسان الغیب دانستند:
کنون که می­دمد از بوستان نسیم بهشت              من و شراب فرح­بخش و یار حورسرشت
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد                      چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست               که آگهست که تقدیر بر سرش چه نوشت
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ                            که گرچه غرق گناهست می رود به بهشت

شاید این ماجرا اندکی غیر واقعی به نظر برسد و همان­طور که در ابتدا گفته شد چون هیچ زندگینامه محققانه ای درباره حافظ وجود ندارد، راه برای همه نوع داستان­سرایی باز است و به قول خود خواجه «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند» اما همه اینها نشان از آن دارد که مقام و مرتبه حافظ در میان اهل دل با هیچ کس قابل مقایسه نیست.

۱۳۹۱ مهر ۱۷, دوشنبه

مطلق اندیشی است دشمن با همه !

من مخالف این هستم ، مخالف آن هستم . با تو مخالفم ، با این حرف مخالفم ، با این گروه مخالفم ، با آن گروه مخالفم . احمدی نژاد بد است ، خاتمی خوب نیست ، ملی مذهبی ها سازش کردند ، موسوی و کروبی هم به اصل نظام معتقدند و لذا من ایشان را قبول ندارم . هاشمی خائنه . من به سکولاریزم معتقدم . اون مذهبیه به درد نمیخوره ، اون یکی بی دینه باهاش حال نمیکنم . شریعتی به ایران خیانت کرد . این محافظه کاره وآن دیگری
فرصت طلبه . این یکی شجاع نیست و آن دیگری مرد عمل نیست . این حرفهاش خنده داره ، آن حرفهاش گریه داره . دیروز قبولش داشتم ولی امروز حالم ازش بهم میخوره .
این جملات و ادبیاتی مشابه را مدتهاست در فضای حقیقی و مجازی مکررا میبینیم و میشنویم . گاهی اوقات با چاشنی طعنه و تمسخر و حتی حرف های زشت و زننده . ادبیاتی منبعث از نگرشی شبیه به آنچه از ابتدای انقلاب سال پنجاه و هفت اساس و مبنای همه " باید گردد ها " شد . اعدام باید گردد . نابود باید گردد . معزول باید گردد .
نمیخواهم به بررسی و کند و کاوی در زمینه این نوع نگرش رایج که همواره به همه چیز و همه کس با عینک بدبینی نگاه میکند ، بپردازم ولی دوست دارم به این بهانه باب تذکری را باز کنم به روی خودم و دیگران .
خوب است بیش از اینکه به نفی همه چیز و همه کس بپردازیم و از پس آن کم کم به این باور برسیم که از همه بیشتر میفهمیم و از همه بهتر درک میکنیم و از همه بهتر تحلیل و تفسیر میکنیم ،بهتر است به مقتضای سن ، به خود نگاه کنیم . به گذشته مان و به حالمان . تا کنون چه کرده ایم و در مسیر همان باورهای خودمان چه گام هایی برداشته ایم ؟ برای رسیدن به آرمانها و خواسته هایمان چه کرده ایم ؟ چه بهایی پرداخته ایم ؟ آنجا که باید خطر کرده ایم ؟ اگر به جای دیگران بودیم چه میکردیم ؟ از خودمان ، خانواده مان ، جوانی مان ، شادیهایمان ، لذت های زندگی مان گذشته ایم و هزینه کرده ایم ؟ به آنچه میگوییم چقدر اعتقاد داریم ؟ تا کجا حاضریم پای اعتقاداتمان بایستیم ؟ وقتی توانستیم با کمال صداقت پاسخ های مربوط به این سؤالات را پیدا کرده و روی کاغذ بیاوریم ، آنگاه با دقت در مورد خود و دیگران به قضاوت بنشینیم .