۱۳۹۰ دی ۸, پنجشنبه
۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه
۱۳۹۰ دی ۳, شنبه
خلقيات ما ايراني ها
مهموني مي ديم اونهايي که دوست داريم و نداريم رو دعوت مي کنيم. يواشکي به لباساي اونهايي که دوست نداريم مي خنديم. بعد که رفتند با دوستهاي خودمونيمون مي شينيم به حرفهاشون مي خنديم! توي مهموني واسه همديگه جوک ترکي مي گيم! جوک لري مي گيم! اصفهاني ها رو مسخره مي کنيم. مي گيم کاشوني ها ترسواند! رشتي ها بي غيرتند! کردها خرمتعصب هستند! آباداني ها لاف مي زنند!
پايين شهريها رو آدم حساب نمي کنيم! مرز بين پايين شهر و بالاي شهر رو هم خودمون تعيين مي کنيم! اونها که از قلهک پايينتر رو قبول ندارند شيک ترند! وقتي يکي از فاميلهامون شهرستان زندگي مي کنه و ما يهويي از دهنمون مي پره فوري توضيح مي ديم که طرف بخاطر شغلش که مدير فلان کارخونه است اونجا زندگي مي کنه!
بشقاب و ليوانهاي فرانسوي مي خريم! لوسترهاي ساخت چين مي خريم! شکلات آيدين هديه نمي بريم چون ايرانيه کلاسش پايينه!
موقعي که اتوبوس مياد حمله مي کنيم! اگه اوضاع بحراني بشه با آرنجمون مي زنيم به کناريها راه رو باز مي کنيم! آخه خسته هستيم بايد زودتر بريم خونه! وقتي کسي نباشه هم همين که مي شينيم با ماژيک پشت صندلي ها يادگاري مي نويسيم که دفعه ديگه که سوار شديم به دوستامون هنرمون رو نشون بديم!
شب چهارشنبه سوري ترقه پرت مي کنيم پشت پاي زن همسايه که وقتي پريد بخنديم! وقتي تيم فوتبال مورد علاقه امون توي مسابقه مي بازه شيشه اتوبوس واحد رو مي شکنيم! سيزده بدر گند مي زنيم به طبيعت! يعني هميشه اينکارو مي کنيم نه فقط سيزده بدرها!
فحش خواهر و مادر مي ديم! به همديگه! به دين و مذهب! و عربها و غيره! اما تا يه مشكلي پيش مياد ميگيم يا فلان امام!! و در لوس آنجلس هم بيشتر سفره حضرت عباس باز ميکنيم تا توي تهران.
ما همه مادرزادي سياستمدار به دنيا اومديم اما استراتژي تک تکمون با همديگه و با تمام دنيا متفاوته براي همين در هيچ موردي باهم توافق نداريم و بازهم به هم فحش مي ديم! سه تا که ميشيم پنج نظر متفاوت داريم و هممون خيال ميکنيم حق داريم.
ما به اجدادمون خيلي احترام مي ذاريم! مخصوصاً داريوش و اينها! وقتي سر قبرشون ميريم حتماً يه يادگاري هم با هرچي که دستمون باشه روي در و ديواراش مي کنيم!
ما امام زاده مي سازيم! بعد پول مي ندازيم و از امام زاده مي خوايم که مشکلاتمون رو حل کنه!
ما روز عاشورا تاسوعا نذري مي ديم! اما براي اينکه زعفرون گرونه روي پلو گلرنگ مي ريزيم!
ما احتمالاً غير از رامسر و کلاردشت جاي ديگه اي از ايران رو نديديم اما حتماً دوبي رفتيم و فروشگاه عرض الهدايا رو ديديم! بي برو برگرد هم يه عکسي توي صحرا روي شنها گرفتيم که به همسايه ها نشون بديم!
ما رانندگيمون حرف نداره! رانندگي بدون فحش و فضيحت برامون معني نداره! چراغ راهنمايي عابرپياده، موتورسوار هاي آدمخور ..... فقط يک کلمه از هر مورد کافيه !
ماها سينما نمي ريم و عوضش عشق مي کنيم قبل از اينکه فيلم روي پرده سينما بره ما سي ديشو ببريم خونه!
ما - مخصوصاً لوس آنجلسي هامون- وقتي کانال تلويزيوني درست مي کنيم يا هيمنطوري آب دوغ خياري ميارندمون توي يه برنامه اي مجري بشيم يا گزارش بديم يا خداي نکرده به عنوان کارشناس حرف بزنيم از هر سه تا کلمه اي که مي گيم چهار تاش انگليسيه اونهم با هزار تا عشوه و ناز و غمزه شتري و صد البته تلفظ صد درصد غلط !
ماها عاشق رقص عربي هستيم! هرچي هم سنمون ميره بالاتر علاقه امون به اين رقص که تا ابد يادش نميگيريم هي بيشتر و بيشتر ميشه و اصرار مي کنيم که بايد توي همه مهموني ها هنرمون رو نشون بديم!البته دوستان خيلي اصرار مي کنندا وگرنه ماها همه خجالتي هستيم و رقصمون نمياد.
مهم اينه که وقتي خانومه نزديک شد حتماً يه متلک آبدار نثارش کنيم ........ ما از اينکارا خيلي مي کنيم!
به آذري ها متلک ميگيم، اونارو مسخره ميکنيم و براشون جوک ميسازيم ولي بهترين و مفيدترين دوستامون آذري هستن!
اما سه چيز براي ما خيلي مهمه:
يک: ما هيچ وقت اجازه نخواهيم داد که روي هيچ نقشه اي خليج فارس به خليج عربي تبديل بشه!
دو: حواسمون هست که هرجا اسمي از فيلم سيصد برده شد اعتراض کنيم نامه بنويسيم طوماراينترنتي امضا کنيم که چرا قيافه ما ايرانيها رو اينقدر وحشتناک کشيدند! آخه ما ايرانيها اونقدرا هم وحشتناک نيستيم!
روانشاد سید محمد علي جمال زاده
۱۳۹۰ آذر ۱۷, پنجشنبه
باز است به روی ما یکی راه و نه بیش،
ای خسته ز تبعید چو من : آزادی!
برخیز، بیا، دادبزن: آزادی!
باز است به روی ما یکی راه و نه بیش،
راهی که رود سوی وطن: آزادی!
بنویس به روی کٌفر و دین: آزادی!
بنویس به شک و بر یقین: آزادی!
گرخواسته ی تو شادی و آبادی ست،
بنویس به روی آن و این: آزادی!
بنویس به سر درِ زبان: آزادی!
بنویس به بامِ واژگان: آزادی!
آزادی ی مطلق بیان باید داشت
تا بال گشاید به جهان آزادی.
بنویس به هر کتاب نیز: آزادی!
بر آتش و خاک و آب نیز: آزادی!
تنها نه به ماه و بر ستاره، بنویس
بر چهره ی آفتاب نیز: آزادی!
تنها نه به فریاد بگو : آزادی!
بنویس به هر کوچه و کو : آزادی!
ور کوچه و کوببست خود کامه به ما،
بنویس به تخمِ چشمِ او : آزادی !
بنویس به روی هر بهار: آزادی!
بنویس به موی آبشار : آزادی!
بنویس به جوی رهسپار: آزادی!
بنویس به موج بی قرار: آزادی !
بنویس به صبح زرنگار: آزادی!
بنویس به شعرِ آبدار: آزادی!
بر رقصِ نسیم و شاخسار: آزادی!
بر کف زدنِ برگِ چنار: آزادی!
بنویس به زیبایی ی یار: آزادی!
بنویس به لبخند نگارِ: آزادی!
بنویس به شورِ می گسار: آزادی!
بنویس به مستی و خمار: آزادی!
بنویس به عزمِ استوار: آزادی!
بنویس به کینِ ریشه دار: آزادی!
بنویس به خشمِ روزگار : آزادی!
بر نان و به مسکن و به کار : آزادی!
فریاد زن، آی هموطن! آزادی!
دختر! پسر! آی مرد و زن! آزادی!
خواهی وطن آباد و دل ِمردم شاد؟
برخیز بیا داد بزن: آزادی!
برخیز، بیا، دادبزن: آزادی!
باز است به روی ما یکی راه و نه بیش،
راهی که رود سوی وطن: آزادی!
بنویس به روی کٌفر و دین: آزادی!
بنویس به شک و بر یقین: آزادی!
گرخواسته ی تو شادی و آبادی ست،
بنویس به روی آن و این: آزادی!
بنویس به سر درِ زبان: آزادی!
بنویس به بامِ واژگان: آزادی!
آزادی ی مطلق بیان باید داشت
تا بال گشاید به جهان آزادی.
بنویس به هر کتاب نیز: آزادی!
بر آتش و خاک و آب نیز: آزادی!
تنها نه به ماه و بر ستاره، بنویس
بر چهره ی آفتاب نیز: آزادی!
تنها نه به فریاد بگو : آزادی!
بنویس به هر کوچه و کو : آزادی!
ور کوچه و کوببست خود کامه به ما،
بنویس به تخمِ چشمِ او : آزادی !
بنویس به روی هر بهار: آزادی!
بنویس به موی آبشار : آزادی!
بنویس به جوی رهسپار: آزادی!
بنویس به موج بی قرار: آزادی !
بنویس به صبح زرنگار: آزادی!
بنویس به شعرِ آبدار: آزادی!
بر رقصِ نسیم و شاخسار: آزادی!
بر کف زدنِ برگِ چنار: آزادی!
بنویس به زیبایی ی یار: آزادی!
بنویس به لبخند نگارِ: آزادی!
بنویس به شورِ می گسار: آزادی!
بنویس به مستی و خمار: آزادی!
بنویس به عزمِ استوار: آزادی!
بنویس به کینِ ریشه دار: آزادی!
بنویس به خشمِ روزگار : آزادی!
بر نان و به مسکن و به کار : آزادی!
فریاد زن، آی هموطن! آزادی!
دختر! پسر! آی مرد و زن! آزادی!
خواهی وطن آباد و دل ِمردم شاد؟
برخیز بیا داد بزن: آزادی!
۱۳۹۰ آذر ۱۱, جمعه
وقتی کسی ما را آزار می دهد
دو دوست با پاي پياده از جاده اي در بيابان عبور ميکردند.بين راه سر موضوعي اختلاف پيدا کردند و به مشاجره پرداختند.يکي از آنها از سر خشم؛بر چهره ديگري سيلي زد.
دوستي که سيلي خورده بود؛سخت آزرده شد ولي بدون آنکه چيزي بگويد،روي شنهاي بيابان نوشت((امروز بهترين دوست من بر چهره ام سيلي زد.))
آن دو کنار يکديگر به راه خود ادامه دادند تا به يک آبادي رسيدند.تصميم گرفتند قدري آنجا بمانند و كنار برکه آب استراحت کنند.ناگهان شخصي که سيلي خورده بود؛لغزيد و در آب افتاد.نزديک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد.بعد از آنکه از غرق شدن نجات يافت؛ير روي صخره اي سنگي اين جمله را حک کرد:((امروز بهترين دوستم جان مرا نجات داد))
دوستش با تعجب پرسيد:((بعد از آنکه من با سيلي ترا آزردم؛تو آن جمله را روي شنهاي بيابان نوشتي ولي حالا اين جمله را روي تخته سنگ نصب ميکني؟))
ديگري لبخند زد و گفت:((وقتي کسي مارا آزار ميدهد؛بايد روي شنهاي صحرا بنويسيم تا بادهاي بخشش؛آن را پاک کنند ولي وقتي کسي محبتي در حق ما ميکند بايد آن را روي سنگ حک کنيم تا هيچ بادي نتواند آن را از يادها ببرد.
۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه
آقا! گند کار در آمده. با کش یا بی کش!
"کش" بدهند یا ندهند
تق رهبر و کشتی نظام در آمده!
روزی که دکتر زهرا کاظمی، عکاس بین المللی را قاضی مرتضوی با ضربه ای که به سر او وارد آورد کشت، ایشان او را قاضی شجاع خطاب کرد، کشش ندادند و پرونده را بستند.
روزی که دکتر زهرا بنی یعقوب را در بازداشت منکرات همدان کشتند، ایشان سکوت را به خانواده او که وابسته به سپاه پاسداران بودند توصیه کرد و گفت کشش ندهید.
روزی که فاجعه کهریزک فاش شد، ایشان، مانند ماجرای حمله به کوی دانشگاه در سال 87 ژست پیگیری گرفت اما همه دیدند که قاضی مرتضوی به دفتر احمدی نژاد نقل مکان کرد و ایشان سکوت را پیشه کرد و به پدر روح الامین نیز توصیه به مدارا و کش ندادن کرد!
گفتند قتل های زنجیره ای فراتر از پوینده و مختاری و فروهر و همسرش است و یک لیست 44 نفره را شامل می شود که کشته اند و یکی از فتوا دهندگان آیت الله خوشوقت است که در بیت شماست. ایشان گفت به همان چهار مورد بسنده کنید و دادگاهی برای ماستمالی کردن برپا کنید و ماجرا را کش ندهید.
میلیون ها ایرانی فریاد زدند "رای ما کو؟" ایشان گفت بزنید توی دهن آنها که می خواهند نتیجه اعلام شده و زود تائید شده از جانب من را کش بدهند.
2 سال و نیم است که خانواده زندانیان سیاسی از ظلم و جوری که درحق آنها و زندانیانشان می شود می نالند و ایشان دهها دیدار و سخنرانی کرده و خطبه نماز جمعه خوانده اما لام تا کام از این فاجعه سخن نگفته است. گوئی اوین در کره ماه است و روی زمین نیست تا ایشان بعنوان رهبر مسلمین جهان و بقول سرداران سپاه رهبر مستضعفان جهان درباره آن دهان باز کند.
یک ملت و دهها سازمان و نهاد حکومتی و یا بین المللی درباره زندان خانگی موسوی و کروبی می گویند و ایشان معتقد است نباید در باره این مسائل حرف زد و "کش داد"!
با درگذشته آیت الله منتظری نزدیک به یک میلیون نفر خودشان را رساندند به قم تا در تشییع جنازه او شرکت کنند و ایشان صلاح ندانست آن را "کش" بدهد!
سه سفر محرمانه به قم کرده و هر راست و دروغی که توانسته در دیدارهای خصوصی اش با مراجع گفته تا بلکه از آنها تائید کودتای 22 خرداد را بگیرد و چون موفق نشد، حالا اخبار مراجع را "کش" نمی دهند! آخرین نمونه آن نامه آیت الله دستغیب به آیت الله مهدوی کنی رئیس خبرگان است، که هیچ روزنامه ای آن را "کش" نداد!
می گویند "خاوری" رئیس بانک ملی که با اشاره مافیای حکومتی خود را به انگلستان و از آنجا به کانادا رسانده صندوقچه اسرار است و اگر بخواهند می توانند از طریق پلیس بین المللی او را برگردانند، اما ایشان می گوید "کشش ندهید". بگذارید همانجا زندگی کند. چون اگر بیاید اینجا ممکن است مثل سعید امامی زیر بازجوئی دهان باز کند و آنوقت نام آقا مجتبی و احمد جنتی و کارگزاران آنها مانند علینقی(سید محمد جدید) جهرمی و... وسط می آید.
می گویند آقا! این چه نظام و چه کشوری است؟ چه مجلسی است و چه قوه قضائیه ایست که با توصیه و دستور شما اداره می شود و قانونی درکار نیست؟ و برای مجلسی ها از بیت رهبری پوزه بند می فرستید. می گوید "لازم نیست کشش بدهید".
می گویند شما که در همین تهران و در نماز جمعه خود گفتی این ارقامی که درباره ناپدید شدن پول ها در دولت می گویند بیخود است، "ما که خودمان آمار و ارقام را داریم و اطلاعات هم داریم". پس چطور می شود جنابعالی از چپاول 3 میلیارد دلاری بی خبر باشید؟ می گوید "کشش ندهید".
آقا! گند کار در آمده. با کش یا بی کش!
(اصطلاح "پوزه بند" را فراکسیون 99 نفره که بعدها علی خامنه ای گفت نگوئید 99 نفر، من هم هستم و بگوئید یکصد نفر، در زمان آیت الله خمینی به کار برد. یعنی وقتی آقای خمینی به مجلس پیام داد که میرحسین موسوی باید نخست وزیر باقی بماند، رهبران این فراکسیون در مجلس آن زمان گفتند: برای ما از جماران پوزه بند فرستاده اند!)
تق رهبر و کشتی نظام در آمده!
روزی که دکتر زهرا کاظمی، عکاس بین المللی را قاضی مرتضوی با ضربه ای که به سر او وارد آورد کشت، ایشان او را قاضی شجاع خطاب کرد، کشش ندادند و پرونده را بستند.
روزی که دکتر زهرا بنی یعقوب را در بازداشت منکرات همدان کشتند، ایشان سکوت را به خانواده او که وابسته به سپاه پاسداران بودند توصیه کرد و گفت کشش ندهید.
روزی که فاجعه کهریزک فاش شد، ایشان، مانند ماجرای حمله به کوی دانشگاه در سال 87 ژست پیگیری گرفت اما همه دیدند که قاضی مرتضوی به دفتر احمدی نژاد نقل مکان کرد و ایشان سکوت را پیشه کرد و به پدر روح الامین نیز توصیه به مدارا و کش ندادن کرد!
گفتند قتل های زنجیره ای فراتر از پوینده و مختاری و فروهر و همسرش است و یک لیست 44 نفره را شامل می شود که کشته اند و یکی از فتوا دهندگان آیت الله خوشوقت است که در بیت شماست. ایشان گفت به همان چهار مورد بسنده کنید و دادگاهی برای ماستمالی کردن برپا کنید و ماجرا را کش ندهید.
میلیون ها ایرانی فریاد زدند "رای ما کو؟" ایشان گفت بزنید توی دهن آنها که می خواهند نتیجه اعلام شده و زود تائید شده از جانب من را کش بدهند.
2 سال و نیم است که خانواده زندانیان سیاسی از ظلم و جوری که درحق آنها و زندانیانشان می شود می نالند و ایشان دهها دیدار و سخنرانی کرده و خطبه نماز جمعه خوانده اما لام تا کام از این فاجعه سخن نگفته است. گوئی اوین در کره ماه است و روی زمین نیست تا ایشان بعنوان رهبر مسلمین جهان و بقول سرداران سپاه رهبر مستضعفان جهان درباره آن دهان باز کند.
یک ملت و دهها سازمان و نهاد حکومتی و یا بین المللی درباره زندان خانگی موسوی و کروبی می گویند و ایشان معتقد است نباید در باره این مسائل حرف زد و "کش داد"!
با درگذشته آیت الله منتظری نزدیک به یک میلیون نفر خودشان را رساندند به قم تا در تشییع جنازه او شرکت کنند و ایشان صلاح ندانست آن را "کش" بدهد!
سه سفر محرمانه به قم کرده و هر راست و دروغی که توانسته در دیدارهای خصوصی اش با مراجع گفته تا بلکه از آنها تائید کودتای 22 خرداد را بگیرد و چون موفق نشد، حالا اخبار مراجع را "کش" نمی دهند! آخرین نمونه آن نامه آیت الله دستغیب به آیت الله مهدوی کنی رئیس خبرگان است، که هیچ روزنامه ای آن را "کش" نداد!
می گویند "خاوری" رئیس بانک ملی که با اشاره مافیای حکومتی خود را به انگلستان و از آنجا به کانادا رسانده صندوقچه اسرار است و اگر بخواهند می توانند از طریق پلیس بین المللی او را برگردانند، اما ایشان می گوید "کشش ندهید". بگذارید همانجا زندگی کند. چون اگر بیاید اینجا ممکن است مثل سعید امامی زیر بازجوئی دهان باز کند و آنوقت نام آقا مجتبی و احمد جنتی و کارگزاران آنها مانند علینقی(سید محمد جدید) جهرمی و... وسط می آید.
می گویند آقا! این چه نظام و چه کشوری است؟ چه مجلسی است و چه قوه قضائیه ایست که با توصیه و دستور شما اداره می شود و قانونی درکار نیست؟ و برای مجلسی ها از بیت رهبری پوزه بند می فرستید. می گوید "لازم نیست کشش بدهید".
می گویند شما که در همین تهران و در نماز جمعه خود گفتی این ارقامی که درباره ناپدید شدن پول ها در دولت می گویند بیخود است، "ما که خودمان آمار و ارقام را داریم و اطلاعات هم داریم". پس چطور می شود جنابعالی از چپاول 3 میلیارد دلاری بی خبر باشید؟ می گوید "کشش ندهید".
آقا! گند کار در آمده. با کش یا بی کش!
(اصطلاح "پوزه بند" را فراکسیون 99 نفره که بعدها علی خامنه ای گفت نگوئید 99 نفر، من هم هستم و بگوئید یکصد نفر، در زمان آیت الله خمینی به کار برد. یعنی وقتی آقای خمینی به مجلس پیام داد که میرحسین موسوی باید نخست وزیر باقی بماند، رهبران این فراکسیون در مجلس آن زمان گفتند: برای ما از جماران پوزه بند فرستاده اند!)
۱۳۹۰ مهر ۱۲, سهشنبه
بیتالمال و این کشور مال مردم است
ـ«این نظام، حکومت، بیتالمال و این کشور مال مردم است. ما آمدهایم حساب میلیاردها تومان پول گمشده را روشن کنیم. ما از عوامفریبی خسته شدهایم و آمدهایم به کسانی که به دیگران میگویند شما پولهای تبلیغات خود را از کجا آوردهاید، بگوییم اینکه بیلبوردهای شما کل کشور را پوشانده است و از صداوسیما، وزارتخانهها و پولهایی که معلوم نیست از کجا آمده استفاده میکنید، باید اینها را روشن کنید.ـ
ما میخواهیم بگوییم آن کس که حرف از عدالت میزند ولی وزیر چندصد میلیارد تومانی برسر کار میگذارد درست نمیگوید. ما یک سوال ساده داریم و آن این است که آیا این تراول چکها را به ارث بردهاید و اگر نه، از کجا آوردهاید که اینطور بین مردم پخش میکنید. اگر اینها مال مردم است چرا بهدرستی بین همه پخش نمیکنید و اگر مال شماست بگویید از کجا این همه پول آوردهاید و بر اساس کدام قانون و مصوبه این همه ریختوپاش انجام میدهید، پس تکلیف آن پروژههای بزرگ و طرحهای دراز مدت و برنامههایی که باید مشکلات مردم را حل کند چه شد؟
همه ی ملت ما به تنگ آمدهاند از اینکه با افرادی روبهرو شوند که آبروی ما را در جهان میبرند و ایرانیت و احساسات ملی ما را تحقیر میکنند. مردم ما میخواهند به عزت و عظمت خود و ایران با پیشرفت برگردند.ـ
تمام شوراهایی که میتواند قدرت را مشروط و کنترل کنند از بین بردهاید و آیا در چنین شرایطی میتوانید بحث از این کنید که کارهای ما در جهت قانون و شرع است یا اینکه حذف این دستگاهها برای آن است که خودمان مثل دویست سال پیش دست در خزانه کنیم و طبق منافع شخصی خود پول پخش کنیم؟ از دوران حاج میرزا آقاسی تا الان زمان زیادی گذشته است.ـ
ما آمدهایم از اینکه عدهای مردم ما را ساده فرض کنند و هالههای نیز گردآگرد خود ببینند کشور خود را نجات دهیم، ما بهدنبال هالهی سبز نیستیم بلکه به دنبال لباس تقوا هستیم.»ـ
بخشهایی از سخنان میر حسین موسوی در جمع مردم خراسان شمالی -۱۶ خرداد ۱۳۸۸
۱۳۹۰ خرداد ۲۲, یکشنبه
امروز یک بار دیگه صدای مظلومیتمون را با سکوت فریاد می کنیم
خرداد.... شب زنده داری و امید... اشک و خون. .. باز هم انتظار، باز هم سرنوشتی که به تصمیم یک نفر گره خورده. امیدهایی که به قلب نداشته یک نفر بسته شده تا شاید شکستن رو یاد بگیره، شاید یک لحظه دختر خودش رو جلو چشمهاش ببینه، شاید یک لحظه به خودش بیاد.... شاید... شاید ولی ما نسلی نیستیم که آزادی رو گدایی کنیم. سرمون بالاست و هیچ دستی نمی تونه خمش کنه. نسلی که با نام الله از لحظه تولد سرش رو بریدند. نسلی که تو زندان زاده شد. زندانی به وسعت ایران. غافل از اینکه دیواری به بلندای اندیشه سبزمون وجود نداشت و ما باز جوانه زدیم. نازنین من... می خوام بدونی من هم مثل تو محکومم به حبس ابد. و چه کار عبث و زجرآوریه برای محکوم به حبس ابد که چوب خط روی ثانیه هایی بکشه که تا ابد ادامه دارند.... دریغ که به قول عزیزی در تمام داستانهایی که از کودکی شنیدیم یکی بود و یکی نبود... و هرگز نشد یکی باشه و دیگری هم باشه. ما از نسل فرهادیم و کوه کنی شیوه مون. اینطور یاد گرفتیم که اصل بر فراغه...امروز یک بار دیگه صدای مظلومیتمون را با سکوت فریاد می کنیم. با عشق به زندگی و ایمان به آزادی. شاید بخشی از هزینه این آزادی باشیم ولی ما با کلید بهشت به استقبال شهادت نمی ریم... ما نسل آگاه و آزاد و سبزیم... باور کنیم که یک روز خوب میاد.... به امید ازادی ایران منتظر حضور سبز تک تکتون هستم
۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه
فردا بیا ای هموطن ما چاره سازیم / باید همین خرداد، ما ایران بسازیم
مچبندهایِ سبز را پنهان نسازیم
بر شالِ سبزِ خویش با ایمان بنازیم
با یک درفشِ سبز بر میدان بتازیم
بنیادِ استبداد را ویران بسازیم
باید همین خرداد، ما ایران بسازیم
یک هجمه، از نا محرمان کشور بگیریم
از این قفس باید که بال و پَر بگیریم
از دستِ زَر نشناسها گوهر بگیریم
من مطمعنّم همرهان، ما سرفرازیم
باید همین خرداد، ما ایران بسازیم
کس جز من و تو دادِ مارا کِی ستاند؟
کس نیست جز ما کِشتِه بر حاصل رساند
دستِ من و تو باید این ابلیس رانَد
تا پرچمِ خود را دوباره بر فرازیم
باید همین خرداد، ما ایران بسازیم
جزنامِ ایران هیچ نامی بر لبم نیست
جز سوز و سازِ کشورم، تاب و تبم نیست
من مکتَبَم عشق است و دیگر مکتَبم نیست
فردا بیا ای هموطن ما چاره سازیم
باید همین خرداد، ما ایران بسازیم
شاعــــــــــــــــــرِ آزادی
بر شالِ سبزِ خویش با ایمان بنازیم
با یک درفشِ سبز بر میدان بتازیم
بنیادِ استبداد را ویران بسازیم
باید همین خرداد، ما ایران بسازیم
یک هجمه، از نا محرمان کشور بگیریم
از این قفس باید که بال و پَر بگیریم
از دستِ زَر نشناسها گوهر بگیریم
من مطمعنّم همرهان، ما سرفرازیم
باید همین خرداد، ما ایران بسازیم
کس جز من و تو دادِ مارا کِی ستاند؟
کس نیست جز ما کِشتِه بر حاصل رساند
دستِ من و تو باید این ابلیس رانَد
تا پرچمِ خود را دوباره بر فرازیم
باید همین خرداد، ما ایران بسازیم
جزنامِ ایران هیچ نامی بر لبم نیست
جز سوز و سازِ کشورم، تاب و تبم نیست
من مکتَبَم عشق است و دیگر مکتَبم نیست
فردا بیا ای هموطن ما چاره سازیم
باید همین خرداد، ما ایران بسازیم
شاعــــــــــــــــــرِ آزادی
ای شهید وطن ای کشتۀ بیداد درود/ ای که هستی سند زندۀ خرداد،درود
ای شهید وطن ای کشتۀ بیداد درود
ای که هستی سند زندۀ خرداد،درود
تو رسیدی به یقین، راحت و آسان رفتی
شدی از ظلمت این غمکده آزاد، درود
بعد تو ما همه هستیم و خدا هم باما
میر در چنگِ شب یخزده افتاد، درود
پرکشیدید و ندیدید چه کردید به خون
ترس در جانِ بت و بتکده افتاد، درود
مطمئن، راه شما سبز نگهبانی شد
خوب از ریب و ریا پرده برافتاد، درود
تو دعاکن، که دعایِ تو اجابت گردد
ای شهید وطن ای کشتۀ بیداد درود
شاعـــــــــــــرِ آزادی
ای که هستی سند زندۀ خرداد،درود
تو رسیدی به یقین، راحت و آسان رفتی
شدی از ظلمت این غمکده آزاد، درود
بعد تو ما همه هستیم و خدا هم باما
میر در چنگِ شب یخزده افتاد، درود
پرکشیدید و ندیدید چه کردید به خون
ترس در جانِ بت و بتکده افتاد، درود
مطمئن، راه شما سبز نگهبانی شد
خوب از ریب و ریا پرده برافتاد، درود
تو دعاکن، که دعایِ تو اجابت گردد
ای شهید وطن ای کشتۀ بیداد درود
شاعـــــــــــــرِ آزادی
۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه
موجیـــم که آسودگیِ ما عـــدَمِ ماست
خونِ دل از این دیده چکان در قلمِ ماست
امروز وطن تلخ ترین دردو غمِ ماست
این شعر زِ ما مانَدو این بیش و کمِ ماست
ایران شده معشوقه و یکتا صنمِ ماست
موجیـــم که آسودگیِ ما عـــدَمِ ماست
امروز وطن زخمی و تنها و غریب است
برخیز، وطن در کف عفریتِ مهیب است
در سلسلۀ ظلم فقط مکرو فریب است
ایران، سَرِ ما پیشتر از هر قدمِ ماست
موجیـــم که آسودگیِ ما عـــدَمِ ماست
من میلِ وطن دارم و نسلَم که عرب نیست
لبنان و فلسطین که مرا اصل و نسب نیست
ظلمتکده شد کشورِ من، جایِ طرب نیست
ایران، بخدا دغدغۀِ دَم به دمِ ماست
موجیـــم که آسودگیِ ما عـــدَمِ ماست
یاران، همه شب دیده تَرم تا به سحرگاه
آید چه زمان این غم و این غصّه بسر،آه
دلشادم از این جنبش و این خیزِشِ هرگاه
خرداد شدو وقتِ ادایِ قَسَمِ ماست
موجیـــم که آسودگیِ ما عـــدَمِ ماست
۱۳۹۰ خرداد ۱۹, پنجشنبه
یکی خوابه، یکی فکرِ خوندنه
یکی خوابه، یکی فکرِ خوندنه
یکی میره، یکی فکرِ موندنه
یکی بیداری توچشماش میشینه
اون یکی خوابایِ رنگی میبینه
اونکه خوابیده اسیرِ غفلته
وقتی خوابه کجا فکرِ ملّته؟!!
اونکه بیدارِ گرفتارِ شبه
تویِ حبس امّا پُراز تاب و تبه
انگاری رسمِ زمونه همینه
هرکی میفهمه باید بد ببینه
بیا تا عوض کنیم قائدَه رو
بِکَنیم از وطن این زائده رو
بیا باز دوباره خردادی بشیم
چلچراغِ سبزِ آبادی بشیم
شاعـــــــــــــــــرِ آزادی
یکی میره، یکی فکرِ موندنه
یکی بیداری توچشماش میشینه
اون یکی خوابایِ رنگی میبینه
اونکه خوابیده اسیرِ غفلته
وقتی خوابه کجا فکرِ ملّته؟!!
اونکه بیدارِ گرفتارِ شبه
تویِ حبس امّا پُراز تاب و تبه
انگاری رسمِ زمونه همینه
هرکی میفهمه باید بد ببینه
بیا تا عوض کنیم قائدَه رو
بِکَنیم از وطن این زائده رو
بیا باز دوباره خردادی بشیم
چلچراغِ سبزِ آبادی بشیم
شاعـــــــــــــــــرِ آزادی
شد ماهِ قیامِ سرخِ خـــــــرداد
هرچند که درد ما شدید است
رنگ از رخ دشمنان پریدست
بس گُل که ستم زباغ چیدست
این گفتۀِ خونِ هر شهیـدست
پایان شب سیـــه سپیــد ست
شد دولتِ با دروغ و تزویر
با زور سوارِ مسندِ میـــــر
خواهانِ عدالتــیم و تغـــییر
او گرچه حکومتش پلیدست
پایان شب سیـــه سپیــد ست
مرغِ سحری چنین خــبر داد
هنگامِ خروش و جنبش و داد
شد ماهِ قیامِ سرخِ خـــــــرداد
پیروزیِ ما و روزِ عیــدست
پایان شب سیـــه سپیــد ست
ای خواهر من برادرِ مـــــن
من همرهِ تو، تو یاورِ مــــن
این است کـــلامِ آخـر مــــن
بنشستن عقب زمــا بعیدست
پایان شب سیـــه سپیــد ست
شاعــــــــــــــــرِ آزادی
باز هم خرداد شد، فریاد زن
روزگاری بود سبز و مهربان
شوقِ بیرون راندنِ این روبهان
هرجوانی همچونان شیرِ ژیان
پرچمِ سبزی بدوشِ خود نهاد
یادباد آن روزگاران،یاد باد
بی امان میرفت تا شب بشکند
واعظان کذبِ مذهب بشکند
با غریو و بانگِ یارَب بشکند
سرخوش از پیروزی و دل شادِ شاد
یادباد آن روزگاران،یاد باد
آمد از ره روزِ رایِ سرنوشت
هر کسی یک نو نهالِ سبز کِشت
در خیالش بود فردایی بهشت
ناگهان طوفان گرفت و سرخ باد
یادباد آن روزگاران،یاد باد
برگۀ آراءِ مردم دود شد
سبز حبسِ آتشِ نمرود شد
بُرد با آن شد که او مردود شد
همهمه در مردُمِ ایران فِتاد
یادباد آن روزگاران،یاد باد
داد زد ملّت که رایِ ما چه شد؟!
نمرۀِ ایثارو سعیِ ما چه شد؟!
بر تو از ما نفی و نهیِ ما چه شد؟!
گوئیا بودند کر از روزِ زاد
یادباد آن روزگاران،یاد باد
باز هم خرداد شد، فریاد زن
تیشه بر بنیادِ استبداد زن
آتشی بر خرمن جلّاد زن
تا وطن گردد رها زین جور و داد
یادباد آن روزگاران،یاد باد
شاعــــــــــــــــرِ آزادی
۱۳۹۰ خرداد ۱۸, چهارشنبه
آفتِ جنبش سبز است نفاق
ما اگر بی سر و سامان شده ایم
یا اگر زار و پریشان شده ایم
نا امید از ره و میدان شده ایم
نقشۀ رهبرِ زور است و چماق
آفتِ جنبش سبز است نفاق
ره همان است که از اول بود
دشمنِ نهضتِ ما احول بود
شاید او نشئۀ پا منقل بود
اوکه دستش شده از بمب چلاق
آفتِ جنبش سبز است نفاق
سبزِ ما فصل خزان کی دارد؟!
هی بهاران و گُل از پی دارد
آرزویِ عــــــــدمِ وِی دارد
توسنم چابُک وچُست است وبُراق
آفتِ جنبش سبــــــز است نفاق
مطمئن باش به مقصود رسیم
شده طاغوت چو نابود رسیم
میر هر آنچه بفرمود، رسیم
شرطِ اوّل ، ننِشینی به اطاق
آفتِ جنبش سبز است نفاق
شاعـــــــــــــــــــرِ آزادی
۱۳۹۰ خرداد ۱۶, دوشنبه
آیا این روزها کوچکتر ها دیده میشوند؟
در یک بعد از ظهر گرم تابستانی به اتفاق چند تن از دوستانم برای انجام یک مسابقه ی فوتبال محلی راهی چند محله بالاتر شدیم . در یکی از خیابان های فرعی و در فرو رفتگی یک خانه توجه ام به نوشته ای ( با ذغال ) به روی دیوار جلب شد " شاه زنا زاده است ، خمینی آزاده است "
معنی زنا زاده را نمی دانستم اما مطمئن بودم معنای خوبی ندارد چرا که همیشه در کنارِ "شاه" واژه هایی چون " خدا " ، "میهن" ، "جاوید" را دیده بودم . چند هفته بعد این شعار ها را بیشتر دیدم هم بر در و دیوارهم روی اسکناس ها . با هم کلاسی ها صفحات ابتدایی کتاب های درسی که شامل عکس شاه و خانواده ی سلطنتی بود را یا میکندیم یا برای آن ها شاخ و سبیل میگذاشتیم و به عنوان سند افتخار به یکدیگر نشان میدادیم . جسارتمان هر روز بیشتر میشد در زنگ های تفریح به انتهای صف میرفتیم و بچه ها را تشویق میکردیم تا در کلاس ها شرکت نکنند . گاه در اقلیت قرار میگرفتیم و باید سر کلاس درس حاضر میشدیم و گاه در اکثریت و مدرسه را تعطیل میکردیم در هر صورت اسباب سرگرمی برایمان مهیا بود !
جلوی مدرسه 10.15 نفری تجمع میکردیم پاکت های شیر ( که به عنوان تغذیه داده میشد) را به هوا پرتاب میکردیم و شادی کنان فریاد میزدیم " تغذیه ی رایگان خون شهیدان ماست " حالا هسته ی اولیه 40.50 نفره تشکیل شده بود شعار احساسی " ما تماشاگر نمیخواهیم به ما ملحق شوید " لحظه به لحظه بر جمعیت حاضر می افزود نمیدانم 400.500 شاید هم بیشتر ...
از این جا به بعد تظاهرات توسط عده ای دانشجو که معلوم نبود از کجا سرو کلشون پیدا شده بود با عکس هایی از دکتر شریعتی اداره میشد انگار نه انگار که هسته ی اولیه را ما تشکیل داده بودیم ! هیچ کس ما را تحویل نمیگرفت گویی کوچکترها اصلا دیده نمیشوند درعین حال وزن شعار ها بالاتر میرفت و حماسی تر میشد پاها به عنوان موسیقی زمینه یا آکورد محکم به زمین کوبیده میشد :
دکتر علی شریعتی معلم شهید ما
جان به کفش نهاده بود الا الا چه همتی
آغاز بیداریییییییییی ضد ستم کاریییییی
زنده باد نام اووووو نام او یاد اوووووو
به محض اطلاع از اومدن گاردی ها از آن جا که ما به کوچه پس کوچه های محله خودمان اشراف داشتیم پراکنده میشدیم و همزمان در نقاط دیگر شهر کوچکتر های دیگری مشغول تشکیل هسته ای اولیه ی تظاهرات بودند . هرگز منتظر فراخوان در روز و ساعت مشخصی نبودیم برنامه ی هر روزمان شده بود .
پدر مرحومم میگفت : بچه نرو بیرون میزنن میکشنت
میگفتم: مردم دارن تظاهرات میکنن میگن شاه را نمی خواهیم
با عصبانیت میگفت: هیچ غلطی نمیتونن بکنند ! مگه مردم میتونن شاه رو بیرون کنن؟
خدا رحمتش کنه ، 7.8 ماه بعد انقلاب پیروز شد و تا روزی که زنده بود هیچ نماز جمعه ای در تهران بدون حضور او برگزار نشد !!
آیا این روزها کوچکتر ها دیده میشوند؟
۱۳۹۰ خرداد ۱۵, یکشنبه
ما به خــــــــــــــــــــــــــــــرداد پر از حادثــــــــــــــــه...
برتو ای حبسیِ در خانه ارادت داریم
ما از این کارِ سبوعانه شکایت داریم
ما نترسیم زِ بیگانه ، شهامت داریم
ما همه در رهِ این عشق صلابت داریم
ما به خرداد پُر از حادثه عادت داریم
باز خرداد رسید از ره و ما بی میریم
انتقام تو از این بی وطنان میگیریم
نیستی گرچه تو، ما روز و شبان در گیریم
ما کجا ترس زِ زندان و شهادت داریم؟!
ما به خرداد پُر از حادثه عادت داریم
تو نبودی که ببینی که چه کاری کردند
زِ کلاغ است پُر این باغ و قناری در بند
وقتِ تشییعِ پدر، دخترِ اورا کشتند
زِ شهیدان همه اظهار خجالت داریم
ما به خرداد پُر از حادثه عادت داریم
باز خرداد، بپا خیز که کاری بکنیم
باید این مُلکِ خزان دیده بهاری بکنیم
پاک از جهرۀ آئینه غباری بکنیم
همه آگاهی از این وضعِ وخامت داریم
ما به خرداد پُر از حادثه عادت داریم
منبع : شاعــــــــــــــــــــــــرِ آزادی
ما از این کارِ سبوعانه شکایت داریم
ما نترسیم زِ بیگانه ، شهامت داریم
ما همه در رهِ این عشق صلابت داریم
ما به خرداد پُر از حادثه عادت داریم
باز خرداد رسید از ره و ما بی میریم
انتقام تو از این بی وطنان میگیریم
نیستی گرچه تو، ما روز و شبان در گیریم
ما کجا ترس زِ زندان و شهادت داریم؟!
ما به خرداد پُر از حادثه عادت داریم
تو نبودی که ببینی که چه کاری کردند
زِ کلاغ است پُر این باغ و قناری در بند
وقتِ تشییعِ پدر، دخترِ اورا کشتند
زِ شهیدان همه اظهار خجالت داریم
ما به خرداد پُر از حادثه عادت داریم
باز خرداد، بپا خیز که کاری بکنیم
باید این مُلکِ خزان دیده بهاری بکنیم
پاک از جهرۀ آئینه غباری بکنیم
همه آگاهی از این وضعِ وخامت داریم
ما به خرداد پُر از حادثه عادت داریم
منبع : شاعــــــــــــــــــــــــرِ آزادی
اشتراک در:
پستها (Atom)