با پیشرفت تکنولوژی سایبری رویکرد به فضای مجازی روزبهروز ابعاد
گستردهتری مییابد. همین دیروز بود که جایی می خواندم، نیوزویک پس از ۸۰
سال انتشار، چاپ کاغذیاش را متوقف کرده است و این سرنوشت قطعی تمام
رسانههای مکتوب است. قطعاً تا چند سال آینده اثری از رسانههای نوشتاری
نخواهد ماند که دلایل زیستمحیطی، اقتصادی و صدالبته اجتماعی خاص خود را
دارد.
شبکههای اجتماعی پدیدهی متاخر دنیای دیجیتالیسم و رسانههای مجازیاند. رابرت پوتنام، شبکههای اجتماعی به تولید ارزشهایی میپردازند که سرمایهی اجتماعی را تولید میکند و بر افزایش کارایی افراد و گروهها تاثیر میگذارد. و سرمایه اجتماعی مجموعهای است از روابط یا شبکههایی که با دیگران تشکیل میدهیم و به زعم فوکویاما نظم اجتماعی را به طریق موثر و کارا حفظ می کند. از منظری دیگر در نظریه ساختاربندی گیدنز به این برمیخوریم که فرهنگ رسانهای ابزارهای اشاعهی سرمایه اجتماعی هستند. شبکههای اجتماعی به ما هویت جدید فارغ از کنشهای بیرون از فضای اجتماعی میدهند و بیشترین شباهت را با جامعه انسانی دارند. در واقع ما فرصت مییابیم خویشتن را در فضای خالی این شبکهها بازتولید کرده و هویت مجازی خویش را با عدهی زیادی از افراد که الزاماً ممکن است یکدیگر را ندیده باشیم به اشتراک بگذاریم.
تا اینجا که همه چیز گل و بلبل بهنظر میرسد! تولید سرمایه اجتماعی… حفظ نظم اجتماعی از طریق تقویت شبکه ارتباطات و… اما یک جای قضیه انگار میلنگد. ما به عنوان کنشگرانی که در فضای اجتماعی مشترکی به نام ایران زندگی می کنیم نمیتوانیم چنین تعریف خوشبینانهای را بیکموکاست بپذیریم. آن هم با تعریف جوامعی که در حال گذار از سنت به مدرنیته هستند و در آنها مخاطرات جوامع متفاوت شده و اهمیت بحث اعتماد دوچندان میگردد. حال در جامعه ما واقعاً شبکههای مجازی چنین کارکردی داشته اند و دارند؟ بحث اعتماد را در این فضا، در کجای دلمان بگذاریم و باقی قضایا!
اینکه همیشه پشت صحنه و جلوی صحنهمان کاملاً متفاوت و بعضاً متضادند. این تعارض نقش در چهرههای نامآشنا بیشتر چالشبرانگیز است و گاه با گشوده شدن لایههای مستور کاراکترشان شوکی اجتماعی میآفریند
حالا در چنین جامعهای که اندرونی و بیرونیاش این همه شکاف دارد تصور کنید که در صدد تحلیل شکاف میان حقیقت و مجاز برآییم! قطعاً با تعارضات و تناقضات عمیقتری مواجه خواهیم شد.
شبکههای اجتماعی پدیدهی متاخر دنیای دیجیتالیسم و رسانههای مجازیاند. رابرت پوتنام، شبکههای اجتماعی به تولید ارزشهایی میپردازند که سرمایهی اجتماعی را تولید میکند و بر افزایش کارایی افراد و گروهها تاثیر میگذارد. و سرمایه اجتماعی مجموعهای است از روابط یا شبکههایی که با دیگران تشکیل میدهیم و به زعم فوکویاما نظم اجتماعی را به طریق موثر و کارا حفظ می کند. از منظری دیگر در نظریه ساختاربندی گیدنز به این برمیخوریم که فرهنگ رسانهای ابزارهای اشاعهی سرمایه اجتماعی هستند. شبکههای اجتماعی به ما هویت جدید فارغ از کنشهای بیرون از فضای اجتماعی میدهند و بیشترین شباهت را با جامعه انسانی دارند. در واقع ما فرصت مییابیم خویشتن را در فضای خالی این شبکهها بازتولید کرده و هویت مجازی خویش را با عدهی زیادی از افراد که الزاماً ممکن است یکدیگر را ندیده باشیم به اشتراک بگذاریم.
تا اینجا که همه چیز گل و بلبل بهنظر میرسد! تولید سرمایه اجتماعی… حفظ نظم اجتماعی از طریق تقویت شبکه ارتباطات و… اما یک جای قضیه انگار میلنگد. ما به عنوان کنشگرانی که در فضای اجتماعی مشترکی به نام ایران زندگی می کنیم نمیتوانیم چنین تعریف خوشبینانهای را بیکموکاست بپذیریم. آن هم با تعریف جوامعی که در حال گذار از سنت به مدرنیته هستند و در آنها مخاطرات جوامع متفاوت شده و اهمیت بحث اعتماد دوچندان میگردد. حال در جامعه ما واقعاً شبکههای مجازی چنین کارکردی داشته اند و دارند؟ بحث اعتماد را در این فضا، در کجای دلمان بگذاریم و باقی قضایا!
اینکه همیشه پشت صحنه و جلوی صحنهمان کاملاً متفاوت و بعضاً متضادند. این تعارض نقش در چهرههای نامآشنا بیشتر چالشبرانگیز است و گاه با گشوده شدن لایههای مستور کاراکترشان شوکی اجتماعی میآفریند
حالا در چنین جامعهای که اندرونی و بیرونیاش این همه شکاف دارد تصور کنید که در صدد تحلیل شکاف میان حقیقت و مجاز برآییم! قطعاً با تعارضات و تناقضات عمیقتری مواجه خواهیم شد.
موریس
روزنبرگ آمریکایی در تحلیل جامعهشناختی خود از مفهوم «خود» در نظریه کنش
متقابل نمادین، سه گونه از «خود» را معرفی می کند؛ «خود موجود»؛ «خود
دلخواه»؛ «خود وانمودی». در تعریفی که از خود دلخواه و خود موجود اشاره
میکند به این نکته میرسیم که خود موجود تصویری است که اکنون از خودمان
داریم و خود دلخواه آن چیزی است که دوست داریم داشته باشیم یا تصویری است
که دوست داریم دیگران از ما داشته باشند. و درنهایت خود وانمودی تصویری است
که از خودمان در شرایط خاص بروز میدهیم.
و این توضیح واضحات به نظر میرسد که خود
موجود و خود دلخواه در جامعهی ما گاه تضادی بس شگرف پیدا میکنند. حال که
فضایی بکر مانند شبکه اجتماعی در اختیار ماست، عموماً تلاش میکنیم تصویری
متفاوت و دیگرگونه از خود ارائه دهیم. در واقع دست به مدیریت تأثیرگذاری
میزنیم تا پیشخوان صحنهمان آراستهتر و شکیلتر از پشت صحنه باشد (این
را هم از اروین گافمن یاد گرفته ام!) و دقیقاً بسیاری از مشکلات نگارنده با
این فضا از اختلاط جامعه حقیقی و مجازی ناشی میشود. حضور کنشگران و
فضاهای بیناذهنی واقعی در کنار فضای سرشار از مجازیت. اینجاست که من مجازی
با من حقیقی دچار تعارض نقش میشود و ترجیح میدهد خود را از این فضا رها
کند. کژکارکردهای ناشی از بطالت و سطحینگریِ ایجاد شده از شبکههای
اجتماعی و کنشهای سطح پایین و دم دستی و غفلت از مطالعهی جدی و گذراندن
بهینهی زمان و نیز بیهویتی شدید جنسیتی هم به کنار. تحلیلش را می گذارم
به عهده مخاطبان حقیقی و مجازی این متن!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر