۱۳۹۰ بهمن ۲, یکشنبه

وقتی اوین سرد است ما چه می کنیم؟

مسولان خودشان اعلام کرده اند گازوییل تمام شده و وسایل گرمایش در اوین قطع شده است. با خودم فکر می کنم اگر میلیون ها ایرانی فقط نفری یک پتو به زندان ارسال کنند آیا مسولانِ زندان خجالت می کشند از اینکه عرضه و بضاعت شان از زندانی کردن ناچیز است اما ولع و اشتهای شان برای بلعیدن و محبوس کردنِ دگراندیشان تمامی ندارد؟ آیا بسته های ارسالیِ پتو یا آدم هایی که بدون اسلحه و با یک پتو روانه زندان شده را ببینند از رو می روند یا بی وقفه پستچی و مردم را با همان پتوها خفه می کنند؟

وقتی پیش بینیِ درستی از واکنشِ وحوش در اختیار نباشد، وقتی اتحاد درستی هم میان مردم نباشد و به جای گرفتنِ یقه ی زندانبان سخت مشغول یقه گیری از هم باشیم، وقتی جمعی از مردم به نان شب محتاج و جمعی دیگر وحشت زده از سیر صعودی دلار و ارز باشند، معلوم است که حتی یک همراهی ساده هم برایمان بی فایده تلقی می شود و در کمترین شکل ممکن یا شانه به نشانِ بی تفاوتی بالا می اندازیم یا به بی اثر بودنِ یک عمل قبل از انجامش چنان واقف می شویم که می نشینیم یک گوشه و فقط شاعرانگی می کنیم که؛

آی آدم ها که بر تپه های برف نشسته شاد و خندانید و گلوله های بازی به سوی هم پرتاب می کنید، اوین بس ناجوانمردانه سرد است آی...

هشت هزار زندانی در اوین می لرزند....

به نام هشت هزار زندانی اوین که از سرما می لرزند آیا می توانیم هشت هزار خبر بنویسیم؟

ما چند نفر هستیم که در کنار لذت زیباییِ برف به یاد زندانیانی هم هستیم که مسولان قادر به نگهداری و تامین نیازهای اولیه شان در زندان نیستند؟

خبر آمد که گازوییل اوین تمام شده است و هشت هزار نفر از سرمای اوین رنج می کشند. باور کنید خیلی ها هنوز خبر ندارند. چند نفر از ما می تواند در کنار کارهای روز مره اش به یک همسایه اش خبر دهد که در اوین چه می گذرد؟ چند نفر از ما می تواند فقط یک خط در صفحه مجازی خودش بنویسد:

آقای جمهوری اسلامی حالا که خودتان برای زندانی های ما پتو و گازوییل و تخت نمی خرید یا آزادشان کنید یا با شجاعت اعلام کنید ناتوان هستید و راه را باز بگذارید خود مردم وارد عمل شوند. نترسید، نگران نباشید، قرار نیست دیوار زندان را بشکنیم شما جرات داشته باشید و اعلام کنید که قادر به گرم کردن زندان نیستید ما خود راه را پیدا می کنیم و حتی حاضریم پتو بفرستیم و می فرستیم و نگران آبروی تان در دنیا هم نباشید.

چند نفر از ما حاضریم حالا که دست مان به زندان نمی رسد به زبان و ادبیات و شیوه ی خودمان موجی در فضای مجازی ایجاد کنیم درست عین موجی که این روزها برای گلشیفته ایجاد شد تا زندانیان بشنوند که آنها هم هنوز در بطنِ گفتگوی ما هستند، تنها نیستند...

چند نفر از ما می توانیم موجی درست کنیم که حاکمان بشنوند، سیستمِ گرمایی حق مسلمِ یک زندانی است؟ یا حداقل رسانه های معتبر دنیا بشنود آنان که شعارِ ایرانِ هسته ای شان گوشِ فلک را کرد کرده، گازوییل شان ته کشیده و پول و پتو و امکانات برای نگهداری زندانیانِ ما هم ندارند؟

کار سختی نیست که حداقل امروز به هر شیوه و سبکی که می شناسیم فقط در مورد سرمای هشت هزار زندانی اوین حداقل هشت هزار خبر بنویسیم....

حکومت به همان اندازه که از زندانیان می ترسد به همان اندازه از به فراموشی سپردنِ زندانیان خرسند می شود و از خودمشغولیِ مان به خبرهای دیگر شادمان.
مسیح علی نژاد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر